در میانه ی ناآرامی هاست که حضورت پررنگ می شود.
وقتی ناگهان و بی مقدمه، درست وقتی با خودم از زمین و زمان گله می کنم، گوشی ام زنگ می خورد و آن قلب مهربان که نشانه ی توست، ظاهر می شود و صدای مهربان تو می گوید: سلام!
درست همین لحظه است که زندگی را باور می کنم.
زندگی با تو بودن است.
همیشه با تو بودن.
تو آن مرهم همیشه ای که برای بودنت حتی گاه خودم را به بیماری می زنم و تب می کنم...
چوب خط می کشم...
هر ماه یک چوب یک خط
هر ماه دور این روز را خط می کشم در تقویم
و خطش نمی زنم...
زندگی این روزها جور دیگری است
باور کن عزیزم!
***