لیالی لیلی

عاشقانه ها

لیالی لیلی

عاشقانه ها

بهاری که رفت و تابستانی که خواهد آمد ...

فصل بهار را با هم و در آغوش هم گذراندیم مهربانم!

عجیب آنکه احساس می کردم این سه ماه دیر گذشت. برخلاف این چند سال که سرعت گذر روزها به تعجبم وامی داشت و گاه دیوانه ام می کرد. اما سه ماه بهار امسال، چنان نرم و مهربان گذشت که حالا می توانم بگویم بهار 92 را دوست داشتم و همیشه به یاد خواهم داشت.

تو حس امنیت گم شده را به زندگی ام بازگرداندی. امنیتی که نه در چاردیواری خانه ای یافت می شود و نه در میان ایمن ترین ساختمان های ضد زلزله. امنیت در میان چشمهای تو است وقتی می خواهی راهی ام کنی. در میان انگشتان تو است وقتی چیزی را به من می گویی و دست هایت در مقابل چشمانم بالا و پایین می روند و من می دانم در جهان، دست های هیچ کس مثل تو امن و بی غش نیست. امنیت در صدای تو است وقتی می روی و می گویی: بر می گردم...

تو همان حس گم شده منی. همان که تا نبود نه گرمای تابستان را تاب می آوردم و نه خستگی ها را...

اما حالا، هرقدر خسته ام، هرقدر غمگینم، هرقدر از زندگی بریده ام، در میان آغوش تو که رها می شوم حتی برای چند لحظه از همه چیز رها می شوم و فقط به تو فکر می کنم و به حجم مهربانی ات.

عزیزترینم!

تابستان با هم بودنمان مبارک. تابستانی که می دانم میوه هایش رسیده تر و آفتابش مهربان تر از قبل خواهد بود.