ماه من همان است که شب ها، بی چون و چرا، بی کم شدن نور و بی خاموشی، می تابد و زندگی می بخشد.
این خورشید نیست که زندگی مرا روشن می کند. بی شک، حضور روشن توست، ای عشق!
تو را می شناسم من ای عشق
شبی عِطر ِ گام ِ تو در کوچه پیچید
من از شعر ، پیراهنی بر تنم بود
به دستم چراغ ِ دلم را گرفتم
و در کوچه عطر ِ عبور ِ تو پُر بود
و در کوچه باران چه یکریز و سرشار
گرفتم به سر چتر باران
کسی در نگاهم نفس زد
و سرتاسر شب
پُر از جست و جوی تو بودم
و سر تا سر ِ روز
پُر از جست و جوی تو هستم
صدایم کن ای عشق
صدایم کن از پشت ِ این جست و جوی همیشه
(محمدرضا عبدالملکیان)