تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
پل الوار
مثل همیشه باید با سلامی شروع کنم که نمیدونم کی جوابش میاد.
بهر حال برای شروع باید گفت سلام
یه نگاه اجمالی به وبلاگت که ظاهرا سنگ صبورت هست انداختم مطالب با مفهوم
و عمیقی بنظر میرسه که نیاز به تامل زیادی داره و آدم به فکر فرو میبره .
و این چیزیه که تو وبلاگ های این دوره کمیاب.
برات آرزوی آرامش میکنم
با بیداری رویا دیدن...ترکیب قشنگیه ها!! به طور کل شعر خیلی خوبی بود خیلی
این با بیداری رویا دیدن یه چیزی شبیه با گریه خندیدنه!
واقعا شعر زیبایی است. من هم خیلی دوستش دارم.
سلام
می بینم که اینجا همه خوابشون برده بیان درباره این شعر قشنگ نظر بدن!! جر معدودی از دوستان همیشه بیدار!!!ِ
جدا بگم شعر قشنگی بود لذت بردیم! ممنون
آره... التفات کم بود به این شعر زیبا.
تو می دمی و آفتاب می شود (فروغ)
واقعا...
دریا بی عشق سرد است
چه شعر قشنگی
ممنونم عزیزم
قربونت عزیزم...
شعر زیبایی است واقعا.
جالبه که برای هرکدوم از دوستان یه بخشش جذاب و زیبا بوده.