لیالی لیلی

عاشقانه ها

لیالی لیلی

عاشقانه ها

9 اردیبهشت عاشقانه





آمده بودم پیشت. دائم با خودم تکرار می کردم که فقط همین امروز است. فقط یک روز. صبح بود. صبح زود. تو تند تند آماده می شدی و به من گفتی کلاس داری و گفتی من هم با تو بیایم و سر کلاس کنار تو بنشینم تا کلاست که یک ساعت و نیم طول می کشد تمام شود. راضی بودم. یعنی دلیلی برای نارضایتی ام وجود نداشت. زود از خانه بیرون آمدیم و حتی فرصت نشد صبحانه بخوریم. صبحانه ای که همیشه آرزویش را داریم. در یک هوای خنک و بارانی. آه باران هم می بارید. در راه که می رفتیم تا تو به کلاست برسی، کنار هم راه می رفتیم و من در میانه راه، با خودم گفتم حالا که اینقدر به تو نزدیکم چرا دستم در دست تو نیست؟ چرا دور از هم راه می رویم؟ نزدیکت شدم و تو محکم دستم را گرفتی. همین دست چپم را. در خوشی و سرخوشی حاصل از گرمای دستت غرق بودم که دو دختر که انگار از همکلاسهایت بودند به طرف ما آمدند و انگار که اصلا مرا نبینند با تو حرف زدند و رفتند و من فقط دست تو را محکمتر گرفتم. وارد کلاست شدیم. شلوغ بود. راهروی منتهی به کلاست هم شلوغ بود. خیلی شلوغ. تو بودی. دیدم که به سمتی رفتی و من هم همراهت آمدم. دیدم رفته ای چیزی برای صبحانه بگیری. عسل هم می خواستی. من هم. صبحانه را که می گرفتی، دستانم را دور کمتر حلقه کرده بودم. انگار می ترسیدم گمت کنم. بعد کلاسها شروع شدند. کلاس تو هم داشت شروع می شد. تو گفتی همین حالا برمی گردم. من ایستادم در راهرو تا تو برگردی. همهمه بود. همه می رفتند که به کلاس برسند. اما تو نمی امدی. دختران برقع پوشی هم عربی انگلیسی حرف می زدند و من فقط نگران بودم. هرکس به زبان خودش حرف می زد و تو نمی آمدی و من فقط با خودم می گفتم: چرا نمی آیی؟ و من احساس می کردم گم شده ام در دنیایی که هیچ آشنایی جز تو ندارم...


***

خوابت را دیده بودم... خواب تو را...


***

19 ماه است. باورت می شود؟

چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر زود می گذرد روزها وقتی با دوست داشتن همراه است...




مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست



نظرات 6 + ارسال نظر
ب جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:17 ب.ظ

حالا نمیشه یه بار خواب ببینی من پولدار شده ام ؟ مکه رفته ام ؟ یا لااقل لاس وپاس و فلوریدا؟

تو با من دهوا کلدی؟

ب جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:17 ب.ظ

ببخشید
لاس وگاس

اوهوم

الی جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ب.ظ http://e-motamedi.persianblog.ir/



لاس وگاس رفتید منم ببرید

حتما عزیزم! حتما می بریمت.
اصلا طوری نیست. هرکی خواست بیاد بیاد.
اصلا هرکی با هرکی...

حمیده جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ

آخ جون لاس وگاس میریم

عشقت مستدام
رویاهات به واقعیت بپیونده ان شاءلله

آره دیگه خواهر!
قراره یه اتوبوسی بگیریم همه با هم بریم لاس وگاس!
تازه هر کی با هرکی!

ممنون از آرزوهای خوبت

نیره شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ب.ظ http://salimi.blogfa.com/

چشمم روشن! توی خواب دست نامحرم رو می گیری؟!

ای وای!!!
نامحرم چیه؟!!!
بابا مَحرم طرف! حسسسسسسسسسسابی!!!


هلاک استفاده از اون آیکونت شدم!

پیراشکی جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ق.ظ http://i-and-my-love.blogsky.com/

اون روزایی زود میگذره که کنار اونی که دوسش داری هستی
ولی وقتی ازش دوری هر روز برات یه سال میشه
امیدوارم که همیشه روزات از اون زودگذرا باشه (با دوست داشتن و همراهش بودن باشه)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد