لیالی لیلی

عاشقانه ها

لیالی لیلی

عاشقانه ها

صدایت می زنم آه ای خدایم...



شاید نباید گفت.

شاید باید صبوری کرد همچنان.

شاید چیزی نزدیک به سی سال کم است.

شاید پس از سیصد سال بتوان گفت.

اما... اما سخت است خدای من! سخت است... باید زمینی باشی، از جنس همین آدمها، یکی شبیه من باشی، با دلی که در سینه ات هست و گاه می تپد از شادی و شور و عشق و گاه می پژمرد از دلتنگی و دوری و غم.

باید از جنس من باشی تا بدانی دردم چیست...


با خودم که خلوت می کنم تنها یک راه می بینم که تمام این دل دل ها تمام شود:

                             ظهور یک معجزه!

و وقتی فکر می کنم عصر معجزات شاید خیلی سال است که تمام شده، اشک هایم را می بینم که می ریزند که می ریزند که می ریزند...

غیر ممکن نیست اما سخت است.. این چیزی است که بهتر از هرچیز می دانم...

گاه با خودم می گویم کاش همین حالا که می خوابم، همین حالا که چشمانم را می بندم، وقتی باز می کنم ببینمت... این تمام آن معجزه ای است که به اصرار و التماس از خدایمان می خواهم... اما آیا واقعا عصر معجزات گذشته است؟

آیا نمی شود روزی چشمانم را به چشمانت باز کنم و آفتابگردان دلم تنها تو را بیابد؟ آیا نمی شود آرزو کرد؟


دلم گرفته است نازنینم... 



نظرات 4 + ارسال نظر
الی چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ

عصر معجزه هنوز تمام نشده...
هر روز معجزات خداست که ما را زنده نگه میدارد...

اعتقاد داشته باش که خواهد شد...

نیره جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ق.ظ http://salimi.blogfa.com

برایت دعا می کنم. برایم دعا کن...

به یادت هستم در دعا... به یادم باش...

حمیده سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:10 ب.ظ

س.رشیدی پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد