وقتی اینجا عاشقانه هام رو برات می نویسم اما «تو»می خونی و چیزی نمی نویسی، وقتی می ذارم چند روزی هم بمونه تا خوب جا بیفته اما بازم خبری نمی شه، دلم غنج می ره. ولی دلم می خواد سرت غر بزنم که چرا چیزی نمی نویسی؟ دلم می خواد باهات قهر کنم و صورتم رو بگیرم طرف دیگه و بگم: نیمی خوام!
***
پ.ن:
قضیه ی همون ترانه ی الکی سیاوش قمیشیه: الکی بگم جدا شیم تو بگی نه! نمی تونم!
خیلی نوشته های خوبی داری . نمیدانم چرا کسی نظر نمیدهد .
این طفلک،نظر بالایی و میگم این ننه من غریبم بازیای تو رو باور کرده..نمی دونه که الکی...
ونمی دونه اونور چه اوضاعی داری تو شلوووووووغ
آره واقعا!!
آیکون همون خجالت و لپ گلی!!
این فراقها و این قهرهای الکی که بهش میگن ناز و ارتباطش با نیاز خیلی خیلی زیباست و وصال برای اکثریت مدفن همه این احساسات است...خیلی زیباست قدرش رو هم بدون باور کن از ته ته دل میگم...
پس اونور شلوغه؟
من که دیگه عمرا پامو اونور نمی ذارم
شلوغه اما نه از اون لحاظ [آیکون همون خنده دندونیه]
خوبه اتفاقا. بیا . عکس گذاشتم !!!
سلام
برای «تو»:
چو یا ناز نماید شما نیاز کنید